مرهم زخم هایم کنج لبان توست
بوسه نمیخواهم
سخن بگو............
مرهم زخم هایم کنج لبان توست
بوسه نمیخواهم
سخن بگو............
فکر تنهایی نباش، تنهایی خودش تنهاست، تنها به فکر کسی باش که بی تو تنهاست......
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت،
دلتنگی ام را به باد می سپارد...
در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
تو
تمام تنهاییهایم را
از من گرفتهای
خیابانها
بی حضور تو
راههای آشکار جهنماند...
اللهم عجل لولیک الفرج
از پیرمرد وپیرزنی پرسیدند :شما چطور شصت سال باهم زندگی کردید؟ گفتند :ما متعلق به نسلی هستیم که، وقتی چیزی خراب میشد تعمیرش میکردیم.... نه تعویض!
چقدر زندگی شیرین است؛ زیرا انسان یکبار و برای همیشه می میرد.
فرشتگان روزی از خدا پرسیدند :بار خدایا! تو که بشر را اینقدر دوست داری، غم را دیگر چرا آفریدی؟
خداوند گفت :غم را به خاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب میشناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد...
خدایا دلم گرفته، می خواهم فریادبزنم اما حتی برای فریاد زدن هم از آدمکهایت می ترسم، آخر خواب شیرینی به آنها عطا کردی می ترسم فریاد درد من بیدارشان کند...
عشق اگه واقعا عشق باشه، باهاش تا خود جهنمم میری، ولی افسوس که..
عشقای امروز واسه یه لحظش
دوست داشتناشون دروغ محضه
دل ب دلش دادی ولی سرابه
آخر این عشقا پره عذابه
بغض بزرگترین نوع اعتراض در برابر آدم هاست اگر بشکنه دیگه اعتراض نیست التماسه
تعداد صفحات : 7